نبض قلم

پایگاه تحلیلی پژوهشی نبض قلم | نسخه آزمایشی

http://bayanbox.ir/view/4271069328971287694/%D9%87%D8%AF%D8%B1114.png

حاکمیت سیاسی، حقی برای خدا و رسولان وی

خانه | شنبه, ۳ بهمن ۱۳۹۴، ۰۱:۲۳ ب.ظ | ۴ نظر

ولایت فقیه استمرار حرکت انبیاء است

تصویر پست

مهدی عنایت زاده؛

خدای متعال علاوه بر آنکه دارای حاکمیت و ولایت می باشد به صورت ویژه حاکمیت سیاسی را دارا است که در این صورت به رسولان الهی و بخصوص پیامبر اکرم تفویض نموده است و بعد از پیامبر اسلام، این شان به امامان معصوم، از طرف خدای متعال نیز داده شده است و با توجه به اینکه محور اصلی سخن درباره حاکمیت سیاسی خدای متعال و رسول الهی است، و با اثبات این مسئله، قضیه حاکمیت سیاسی امامان معصوم نیز حل خواهد شد و در پی آن نیز بحث از ولایت فقیه در عصر غیبت نیز به صورت خودکار پاسخ داده می شود.

مقدمه:
در طول زمان نظرهای گوناگونی در موضوع حاکمیت خدای متعال ارائه شده است و گروه های لیبرال شرق و غرب و انسان های نو لیبرال با افکار خود، توانسته اند در بحث حاکمیت و حق حاکمیت سیاسی خدای متعال اشکال هایی را وارد نمایند تا در پی انگاره بر اندازی حاکمیت مادی و معنوی برای خدای متعال و در ادامه، پیامبران الهی و ادامه دهندگان آنها، یعنی امامان معصوم  بر آیند. و برخی از آنها در ابتداء قائل اند که انبیاء الهی به دنبال تشکیل حکومت نبوده اند.2 علت این انگاره ها را می توان در آن یافت که اگر حاکمیت سیاسی خدای متعال را نفی نمایند، طبیعتاً این حاکمیت و حق سیاسی به پیامبران نمی رسد و در پی آنکه این حق به آنها داده نشده، به امامان معصوم که دنباله نبوت است نیز نمی رسد و دلیل این سخن را می توان در ابراز نظرشان درباره بیعت های پیامبر اسلام یافت که قائل اند بیعت هایی که رسول اکرم می گرفتند، از این باب بوده تا حکومت خود را مشروعیت ببخشند.3 و البته با در نظر گرفتن اثرهای علمی بجای مانده از برخی کسانی که قائل عدم حاکمیت سیاسی خدای متعال اند، باز هم می توان یافت که به بحث حاکمیت خدای متعال به جنبه تاریخی آن تصریح نموده اند و آن را قبول نموده اند.4 و حتی یک قضیه و دستور صادر شده از مفسران حقیقی دین مبین اسلام می باشد.5 بنابر این در این مقاله به دنبال آن هستیم که حاکمیت و حق سیاسی خداوند و در پی آن، حاکمیت انبیاء الهی و امامان معصوم را بر اساس آیات قرآن و عقل به اثبات برسانیم.

مفهوم حق حاکمیت و قانونگذاری خدا از نگاه عقل:

در ابتدای هر بحثی اگر مفاهیم آن موضوع، به خوبی تصور شود، از بسیاری اشتباه ها می توان مصون ماند. بنابر این برخی از نویسندگان نولیبرال که حاکمیت خدای متعال را مورد خدشه قرار داده اند به نظر می رسد تصور مناسبی از حاکمیت و حق الهی ندارند و گمان می شود زمانی خدای متعال می تواند حاکمیت داشته باشد که به شکل انسان های ظاهری بوده باشد و حال آنکه این تصور از حاکمیت خدای متعال صحیح نیست و در واقع این گروه به عنوان گروه نیست انگار (NIHILISM) می باشند6 و باید تصور صحیحی از حق حاکمیت و حق قانونگذاری داشت.7 لذا برای آنکه معنای حاکمیت و حق قانونگذاری خدای متعال روشن گردد، به بررسی مفهوم آن می پردازیم. به این منظور می توان به دو صفت علم و غنا تاکید نمود8 زیرا کسی که دارای علم مطلق و غنا بالذات می باشد، توانائی کامل از قانونگذاری را داراست و می تواند در تعیین حق و ملاک های آن مطابق با واقع تصمیم بگیرد و برای رسیدن افراد یک جامعه به کمالات معنوی و حقیقی خود باید اولاً وجود جامعه حفظ شود و ثانیاً رفتارهای اجتماعی افراد در جهت استکمال و پیشرفت معنوی باشد. برای تحقق این دو منظور باید از همان آغاز پیدایش جامعه، احکام و مقرراتی وضع گردد تا مورد عمل واقع گردد.9 بنابر این، حق از مقوله اعتباری و از مفهوم ثانی فلسفی است.10

بنابر این حاکمیت خدای متعال بدان معنا نیست که او بر یک اریکه ای نشسته و حکمرانی می نماید،11 بلکه به آن معنا است که خدای متعال حق قانونگذاری دارد چون خالق و پروردگار جهان می باشد و حکمت بالغه دارد و این حق برای او ثابت است.12 بنابر این حاکمیت خدای متعال مادی نیست که بتوان گفت: آیا خدای متعال ممکن است شهردار یا فرماندار در جامعه باشد؟13 که این سخن نولیبرال ها در زمینه حاکمیت خدای متعال می باشد. لذا در بین افرادی که قائل به قرارداد اجتماعی برای قانونگذاری هستند، می توان یافت که سخن از آن دارند که لزومی ندارد خود حاکم و قانونگذار جزء افرادی باشد که بخواهند به صورت مادی سلطنت بنمایند بلکه این امر یک ماموریت معنوی است.14 بنابر این، آنچه درباره حاکمیت خدای متعال اشکال نموده اند ناشی از مغالطه و ضعف در دقت است و لذا به طبق قول ملک الشعراء بهار، آنها خدای متعال را مانند یک انسان عادی در مسئله حاکمیت می دانند.15

هستش خدا، مثال یکی پادشاه پیر       بالای آسمون تنه ور پایـه پِندری؟!

تو پندری خدا بــه مثال فرشتــه             یِه یا نِه مثال مردم دنیای پندری؟!

 

مفهوم حق حاکمیت و قانونگذاری خدا از نگاه قرآن:

در این بخش به منظور اثبات حق حاکمیت الهی، به آیاتی اشاره می نمائیم که اشاره به ولایت و حق حاکمیت خدای متعال دارد و در درون خویش از حاکمیت سیاسی خداوند نیز سخن به میان می آورد.


قُلْ إِنِّی عَلى‏ بَیِّنَةٍ مِنْ رَبِّی وَ کَذَّبْتُمْ بِهِ ما عِنْدی ما تَسْتَعْجِلُونَ بِهِ إِنِ الْحُکْمُ إِلاَّ لِلَّهِ یَقُصُّ الْحَقَّ وَ هُوَ خَیْرُ الْفاصِلینَ 16

بگو: «من دلیل روشنى از پروردگارم دارم و شما آن را تکذیب کرده‏اید! آنچه شما در باره آن (از نزول عذاب الهى) عجله دارید، به دستِ من نیست! حکم و فرمان، تنها از آنِ خداست! حق را از باطل جدا مى‏کند، و او بهترین جدا کننده (حق از باطل) است.»

بنابر این آیه شریفه به صراحت حق حاکمیت الهی را بیان می نماید و این حق را منحصر در ذات باری تعالی می داند17 و در صدر اسلام نیز از همین آیه، حاکمیت الهی اسفاده می شده و برای تائید سخن می توان به استدلال خوارج اشاره نمود که در واقع فقط حاکمیت را از آن خدای متعال می دانستند و بس و این حاکی از آن است که در آن زمان حاکمیت سیاسی خدای متعال یک امر تائید شده و مشهور در بین مردم بوده است.18

إِنَّ رَبَّکُمُ اللَّهُ الَّذی خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ فی‏ سِتَّةِ أَیَّامٍ ثُمَّ اسْتَوى‏ عَلَى الْعَرْشِ یُغْشِی اللَّیْلَ النَّهارَ یَطْلُبُهُ حَثیثاً وَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ وَ النُّجُومَ مُسَخَّراتٍ بِأَمْرِهِ أَلا لَهُ الْخَلْقُ وَ الْأَمْرُ تَبارَکَ اللَّهُ رَبُّ الْعالَمینَ19

پروردگار شما، خداوندى است که آسمانها و زمین را در شش روز [شش دوران‏] آفرید سپس به تدبیر جهان هستى پرداخت با (پرده تاریک) شب، روز را مى پوشاند و شب به دنبال روز، به سرعت در حرکت است و خورشید و ماه و ستارگان را آفرید، که مسخّر فرمان او هستند. آگاه باشید که آفرینش و تدبیر (جهان)، از آن او (و به فرمان او) ست! پر برکت (و زوال‏ناپذیر) است خداوندى که پروردگار جهانیان است.

از این نمونه آیات می توان به روشنی و وضوح دریافت که حق قانونگذاری از آن خدای متعال است و این بخش آیه که می فرماید: أَلا لَهُ الْخَلْقُ وَ الْأَمْرُ حکم مسئله روشن می گردد.20

 وَ قالَ لَهُمْ نَبِیُّهُمْ إِنَّ اللَّهَ قَدْ بَعَثَ لَکُمْ طالُوتَ مَلِکاً قالُوا أَنَّى یَکُونُ لَهُ الْمُلْکُ عَلَیْنا وَ نَحْنُ أَحَقُّ بِالْمُلْکِ مِنْهُ وَ لَمْ یُؤْتَ سَعَةً مِنَ الْمالِ قالَ إِنَّ اللَّهَ اصْطَفاهُ عَلَیْکُمْ وَ زادَهُ بَسْطَةً فِی الْعِلْمِ وَ الْجِسْمِ وَ اللَّهُ یُؤْتی‏ مُلْکَهُ مَنْ یَشاءُ وَ اللَّهُ واسِعٌ عَلیمٌ 21

و پیامبرشان به آنها گفت: «خداوند (طالوت) را براى زمامدارى شما مبعوث (و انتخاب) کرده است.» گفتند: «چگونه او بر ما حکومت کند، با اینکه ما از او شایسته‏تریم، و او ثروت زیادى ندارد؟!» گفت: «خدا او را بر شما برگزیده، و او را در علم و (قدرت) جسم، وسعت بخشیده است. خداوند، ملکش را به هر کس بخواهد، مى‏بخشد و احسان خداوند، وسیع است و (از لیاقت افراد براى منصب‏ها) آگاه است.»

بنابر این، استدلال به این آیه چنین است که خدای متعال برای آنها طالوت را به عنوان فرمانروا برگزید و این سخن زمانی صحیح است که خدای متعال، شان برگزیدن و حق حکم را داشته باشد و آن وقت چنین تفویضی را نماید.22  و این سخن را درباره آیه 64 سوره نساء نیز می توان آورد و آن اینکه:

وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ رَسُولٍ إِلاَّ لِیُطاعَ بِإِذْنِ اللَّه.

ما هیچ پیامبرى را نفرستادیم مگر براى این که به فرمان خدا، از وى اطاعت شود

بنابر این آیه، چون دستور آمده که هیچ پیامبری نیامده مگر از سوی خدای متعال اطاعت شود، لذا شان حاکمیت و اطاعت از آن خدای متعال می باشد چرا که وقتی دستور آمده که از رسول لکرم تبعیت نمائید، چون دستور خدای متعال است. پس هرآنچه که رسول الله تبعیت می شوند، در واقع از طرف خدای متعال می باشد.23 و البته از همین نوع آیات نیز می توان حق حاکمیت پیامبر اکرم را نیز به اثبات رساند که در جای خود از آن سخن به میان می آوریم.

 یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا أَطیعُوا اللَّهَ وَ أَطیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ فَإِنْ تَنازَعْتُمْ فی‏ شَیْ‏ءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَ الرَّسُولِ إِنْ کُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ ذلِکَ خَیْرٌ وَ أَحْسَنُ تَأْویلا 24 

اى کسانى که ایمان آورده‏اید! اطاعت کنید خدا را! و اطاعت کنید پیامبر خدا و اولو الأمر [اوصیاى پیامبر] را! و هر گاه در چیزى نزاع داشتید، آن را به خدا و پیامبر بازگردانید (و از آنها داورى بطلبید) اگر به خدا و روز رستاخیز ایمان دارید! این (کار) براى شما بهتر، و عاقبت و پایانش نیکوتر است

از این آیه نیز می توان شان اطاعت شوندگی و حق حاکمیت خدای متعال را به اثبات رساند و آن بخش از آیه که می فرماید از خدا اطاعت نمائید، یعنی او حق حاکمیت و قانونگذاری دارد که باید از او تبعیت نمود و همچنین آیاتی که اطاعت خدا را از لازمه یک انسان با ایمان می داند و در غیر این صورت، حکم به بطلان و حبط عمل داده شده، نیز می توان همین حکم را به آن سرایت داد که خدای متعال دارای شان اطاعت شوندگی و حق قانوتگذاری است. مانند:

أَطیعُوا اللَّهَ وَ أَطیعُوا الرَّسُولَ وَ احْذَرُوا فَإِنْ تَوَلَّیْتُمْ فَاعْلَمُوا أَنَّما عَلى‏ رَسُولِنَا الْبَلاغُ الْمُبینُ   25 

اطاعت خدا و اطاعت پیامبر کنید! و (از مخالفت فرمان او) بترسید! و اگر روى برگردانید، (مستحق مجازات خواهید بود و) بدانید بر پیامبر ما، جز ابلاغ آشکار، چیز دیگرى نیست (و این وظیفه را در برابر شما، انجام داده است)

تا به حال سخن از آن بوده که آیا می توان براساس عقل و آیات قرآن، شان حاکمیت و حق قانونگذاری خدای متعال را به اثبات رساند؟ که دیدیم براساس آیات و عقل می توان این شئون را برای خدای متعال استنباط نمود. اما از این پس در پی بیان نکاتی درباره شان حاکمیت انبیاء و رسول اکرم می باشیم که در ضمن آن حق حاکمیت سیاسی خدای متعال نیز به اثبات می رسد و با نکاتی چندف درباره بحث بیعت نیز می توان موید بزرگی بر این مدعا آورد.

استدلال قرآنی و عقلیِ بیانگر حاکمیت پیامبران الهی و پیامبر اسلام:

در این بخش، می توان به آیاتی اشاره نمود که حاکمیت سیاسی پیامبران الهی و رسول اکرم را به اثبات می رساند که برخی از آیات به صورت غیرمستقلات عقلیه اند و برخی نیز با ضمیمه نکته ای از استدلال عقلی، بدست می آیند. لذا این بخش از استدلال را به دو قسمت استدلال قرآنی و استدلال عقلی تقسیم می نمایئم:

استدلال قرآنی:

 یا داوُدُ إِنَّا جَعَلْناکَ خَلیفَةً فِی الْأَرْضِ فَاحْکُمْ بَیْنَ النَّاسِ بِالْحَق29

اى داوود! ما تو را خلیفه و (نماینده خود) در زمین قرار دادیم پس در میان مردم بحق داورى کن

لذا یکی از شئون پیامبران اجرای احکام الهی می باشد که خود اجرای احکام و لو مباحث قضاوت، نیازمند به حکومت می باشد بنابر این برخی از علمای بزرگ اهل سنت به این جنبه نیز اشاره نموده اند. 30 بر این سخن را سایر بزرگان اهل سنت نیز تاکید نموده است و شان حکومت را از این آیه برداشت کرده.31

 وَ أَنِ احْکُمْ بَیْنَهُمْ بِما أَنْزَلَ اللَّهُ وَ لا تَتَّبِعْ أَهْواءَهُمْ وَ احْذَرْهُمْ أَنْ یَفْتِنُوکَ عَنْ بَعْضِ ما أَنْزَلَ اللَّهُ إِلَیْکَ فَإِنْ تَوَلَّوْا فَاعْلَمْ أَنَّما یُریدُ اللَّهُ أَنْ یُصیبَهُمْ بِبَعْضِ ذُنُوبِهِمْ وَ إِنَّ کَثیراً مِنَ النَّاسِ لَفاسِقُون32

 و در میان آنها [اهل کتاب‏]، طبق آنچه خداوند نازل کرده، داورى کن! و از هوسهاى آنان پیروى مکن! و از آنها بر حذر باش، مبادا تو را از بعض احکامى که خدا بر تو نازل کرده، منحرف سازند! و اگر آنها (از حکم و داورى تو)، روى گردانند، بدان که خداوند مى‏خواهد آنان را بخاطر پاره‏اى از گناهانشان مجازات کند و بسیارى از مردم فاسقند

استدلال عقلی:

إِنَّ الَّذینَ یُبایِعُونَکَ إِنَّما یُبایِعُونَ اللَّهَ یَدُ اللَّهِ فَوْقَ أَیْدیهِمْ فَمَنْ نَکَثَ فَإِنَّما یَنْکُثُ عَلى‏ نَفْسِهِ وَ مَنْ أَوْفى‏ بِما عاهَدَ عَلَیْهُ اللَّهَ فَسَیُؤْتیهِ أَجْراً عَظیما35

کسانى که با تو بیعت مى‏کنند (در حقیقت) تنها با خدا بیعت مى‏نمایند، و دست خدا بالاى دست آنهاست پس هر کس پیمان‏شکنى کند، تنها به زیان خود پیمان شکسته است و آن کس که نسبت به عهدى که با خدا بسته وفا کند، بزودى پاداش عظیمى به او خواهد داد.

یکی از آیاتی که می توان با دلیل عقل و ضمیمه به آن، مدعای خود را اثبات نمائیم، همین آیه شریفه است. شیوه استدلال چنین می باشد که: فهم سیاق جمله آیه می تواند ما را مقصود رهنمود نماید و آن اینکه اگر بیعت مشروعیت می آورد، پس باید مشروعیت حکم خدا را نیز بیاورد زیرا بر اساس آیه شریفه، کسی که با نبی بیعت می کند با خدا بیعت کرده پس به نبی مشروعیت داد لذا به خدا هم مشروعیت می بخشد! و این برداشت، بر اساس قاعده کل مساوٍ لِ(ب) مساوٍ لمساوٍ لِ(ب) می باشد و  حال آنکه مشروعیت خدای متعال ذاتی است و کسی حق تشریع به خدا و مشروعیت بخشیدن به او ندارد36 و یک قسمت دیگر از آیه بسیار مفید برای استدلال می باشد این است: کسی که با رسول الله بیعت کرد «همان» کسی است که با خدا بیعت کرده و نه اینکه «همانند» آن است که با خدا بیعت نمود چرا که از واژه (انّما) استفاده شده نه (کانّما) لذا فرق است بین مثل یک شی با خود شی.37 و از آیاتی که می توان بدان استدلال نمود به اینکه پیامبر، بیعت را از باب مقبولیت می گرفته و نه از باب مشروعیت گیری، آیه 12 سوره ممتحنه می باشد که اصلا از این بیعت، معنای مشروعیت گیری بر نمی آید:

یا أَیُّهَا النَّبِیُّ إِذا جاءَکَ الْمُؤْمِناتُ یُبایِعْنَکَ عَلى‏ أَنْ لا یُشْرِکْنَ بِاللَّهِ شَیْئاً وَ لا یَسْرِقْنَ وَ لا یَزْنینَ وَ لا یَقْتُلْنَ أَوْلادَهُنَّ وَ لا یَأْتینَ بِبُهْتانٍ یَفْتَرینَهُ بَیْنَ أَیْدیهِنَّ وَ أَرْجُلِهِنَّ وَ لا یَعْصینَکَ فی‏ مَعْرُوفٍ فَبایِعْهُنَّ وَ اسْتَغْفِرْ لَهُنَّ اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحیم

اى پیامبر! هنگامى که زنان مؤمن نزد تو آیند و با تو بیعت کنند که چیزى را شریک خدا قرار ندهند، دزدى و زنا نکنند، فرزندان خود را نکشند، تهمت و افترایى پیش دست و پاى خود نیاورند و در هیچ کار شایسته‏اى مخالفت فرمان تو نکنند، با آنها بیعت کن و براى آنان از درگاه خداوند آمرزش بطلب که خداوند آمرزنده و مهربان است!

بنابر این، خود اصل معنای بیعت در صدر اسلام را باید مورد بررسی قرار داد38 و اگر تاریخچه این عمل را مورد واکاوی قرار دهیم، می یابیم، که بیعت، برای تثبیت مقبولیت بوده است و نه کسب مشروعیت از جانب مردم.39 و اگر بیعت به عنوان مشروعیت دهی است، پس چرا در برخی موارد، رسول اکرم، دو بار از مردم بیعت می ستاند؟ لذا این خود دلیل بر آن است که هدف از بیعت، گرفتن مشروعیت نیست چرا که اگر برای مشروعیت بود، باید همان بار اول مشروعیت می آورد و لزومی نداشته که دوباره بخواهد مشروعیت را از مردم بگیرد و این کار عبث و بیهوده ای است. و البته برای بیعت اهداف گوناگونی مانند نصرت نبی اکرم و دوری از اختلاف، برشمرده شده که اصلاً از آن مشروعیت بخشی به رسول اکرم بر نمی آید.40

نتیجه:

بنابر آنچه که بیان داشته ایم در صدد تبیین و اثبات آن بوده ایم، خدای متعال دارای حاکمیت مطلق است و بخشی از این نوع حاکمیت مربوط به حاکمیت سیاسی ذات اقدس الهی است و لازم نیست که خود خدای متعال برای ارائه این حاکمیت به عرصه میدان آمده و حاکمیت سیاسی حضوری در بین مردم نماید، لذا از این وجه، به پیامبران الهی و بویژه رسول اکرم برای ارائه آن حاکمیت، چنین حقی را تفویض نموده است که آنچه به عنوان مسئله ویژه از مسئله حاکمیت سیاسی است را در بین مردم اجراء نماید. لذا وقتی اصل مسئله را به اثبات برسانیم، به طور طبیعی بحث از حاکمیت سیاسی امامان معصوم و در پی آن در عصر غیبت، حاکمیت سیاسی فقیه نیز به اثبات می رسد. بنابر این علاوه بر اینکه خدای متعال و رسول اکرم دارای چنین شان و حقی می باشند، امامان معصوم که ادامه دهنده راه پیامبر اند نیز دارای چنین شان و حقی می باشد و در عصر غیبت این حق و شان به ولیّ فقیه نیز محوّل گردیده است.


منابع:

قرآن مجید

نهج البلاغه

ابن عاشور؛ محمد؛ التحریر و التنویر؛ بی تا؛ بی جا

ابن ابی الحدید(1404ق)؛ شرح نهج البلاغه؛ قم؛ نشر مکتبه آیت الله مرعشی نجفی

ابن کثیر؛ البدایه و النهایه؛ بیروت؛ نشر دارالفکر؛ بی تا

بازرگان؛ مهدی(1377ش)؛ آخرت و خدا، دو هدف بعثت انبیاء؛  تهران؛ نشر مؤسسه خدمات فرهنگی رسا

بیهقی؛ ابوبکر(1405ق)؛ دلائل النبوه؛ بیروت؛ دار الکتب العلمیه

ثقفی؛ ابراهیم(1395ق)؛ الغارات؛ تهران؛ نشر انجمن آثار ملی

جعفری؛ محمدتقی(1373ش)؛ حکمت اصول سیاسی اسلام؛ تهران؛ نشر بنیاد نهج البلاغه

جعفری؛ محمدتقی(1373ش)؛ شرح و ترجمه نهج البلاغه؛ تهران؛ نشر بنیاد نهج البلاغه

جوادی ؛ آملی؛ عبدالله؛ ولایت فقیه؛ قم؛ نشر بین المللی اسراء

حافظیان؛ بابلی؛ ابوالفضل(1382ش)؛ فهرست نسخه های خطی؛ تهران؛ نشر دارالحدیث

خلدون؛ عبدالرحمن؛ مقدمه (ترجمه محمد پروین گنابادی)؛ بی تا؛ بی جا

درویشی؛ محی الدین(1415ق)؛ اعراب القرآن؛ سوریه؛  نشر دارالارشاد

زمخشری؛ محمود(1407ق)؛الکشاف؛ بیروت؛ نشر دارالتراث العربی

ژاک روسو؛ ژان(1342ش)؛ قرارداد اجتماعی(ترجمه زیرک زاده)؛ (چاپ چهارم)؛ تهران؛ نشر اطلاعات

شیرازی (صدرالمتالهین)؛ محمد(1366ش)؛ الشواهد الربوبیه(چاپ ششم)؛ تهران؛  نشر سروش

شبر؛ سیدعبدالله(1407ق)؛ الجوهر الثمین؛ کویت؛ نشر مکتبه الالفین

طباطبائی؛ محمدحسین(1413ق)؛ المیزان فی تفسیر القرآن(چاپ پنجم)؛ قم؛ نشر جامعه مدرسین حوزه علمیه قم

طَبرَسی؛ فضل ابن محمد(1390ق)؛ اعلام الوری؛ تهران؛ نشر اسلامیه

طَبرَسی؛ فضل بن محمد(1377ش)؛ جوامع الجامع؛ تهران؛ نشر دانشگاه تهران

طبری؛ محمد(1387ق)؛ تاریخ الامم و الملوک؛ بیروت؛ نشر دار التراث

طنطاوی؛ سیدمحمد؛ التفسیرالوسیط؛ بی تا؛ بی جا

فخررازی؛ محمد(1420ق)؛ مفاتیح الغیب؛ بیروت؛ نشر داراحیاء التراث العربی

قزوینی؛ خلیل(1429ق)؛ الشافی فی شرح الکافی؛ قم؛ نشر دارالحدیث

مصباح؛ یزدی؛ محمدتقی(1391ش)؛ نظریه حقوقی اسلام(چاپ پنجم)؛ قم؛ نشر موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره)

مصباح؛ یزدی؛ محمدتقی(1391ش)؛ حقوق و سیاست در قرآن(چاپ پنجم)؛ قم؛ نشر موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره)

مونسما؛ جان کلوور(1362ش)؛ اثبات وجود خدا(چاپ پنجم)؛ تهران؛ نشر آموزش انقلاب اسلامی

مغنیه؛ محمدجواد(1424ق)؛ تفسیر الکاشف؛ تهران؛ نشر دارالکتب الاسلامیه

مجلسی؛ محمدتقی(1403ق)؛ بحارالانوار؛ بیروت؛ نشر دارالتراث العربی

یوسفی؛ اشکوری؛ حسن(1388ش)؛ حاکمیت خدا بزرگترین دروغ تاریخ ؛ بی جا


[2] . بازرگان ، مهدی ، آخرت و خدا ، ص 44

[3] . یوسفی اشکوری ، حسن ، حاکمیت خدا بزرگترین دروغ تاریخ ، ص 3

[4] . بازرگان ، مهدی ، آخرت و خدا ، ص 24

[5] . حافظیان بابلی ، ابوالفضل ، فهرست نسخه های خطی (آستانه حضرت عبدالعظیم حسنی) ، ج 28 ص 263

[6]. مصباح یزدی ، محمدتقی ، نظریه حقوقی اسلام ، ج 1 ص 23

[7]. شیرازی (صدرالمتالهین) ، محمد ،  الشواهد الربوبیه ، ص 360 ؛ جعفری ، محمدتقی ، حکمت اصول سیاسی اسلام ص 294 ؛ جوادی آملی ، عبدالله ، ولایت فقیه ، ص 211

[8]. همان ، ص 149

[9]. همان ص 152

[10] . مصباح یزدی ، محمدتقی ، نظریه حقوقی اسلام ، ج 1 ص 128

[11] . مونسما ؛ جان کلوور ؛ اثبات وجود خدا ؛ ص 76

[12] . مصباح یزدی ، محمدتقی ، حقوق و سیاست در قرآن ، ص 170

[13] . یوسفی اشکوری ، حسن ، حاکمیت خدا بزرگترین دروغ تاریخ ، ص 7

[14] . ژاک روسو ، ژان ، قرارداد اجتماعی ، ص 84 ؛ جعفری ، محمدتقی ، شرح و ترجمه نهج البلاغه ، ج 9 ص 226

[15] . جعفری ، محمدتقی ، همان

[16] . سوره انعام آیه 57

[17] . طباطبائی ، محمدحسین ، المیزان ، ج 7 ص 115 ؛ شبر ، سیدعبدالله ، الجوهر الثمین ، ج 2 ص 266 ؛ مغنیه ، محمدجواد ، تفسیر الکاشف ، ج 3 ص 199

[18] . مصباح یزدی ، محمدتقی ، حقوق و سیاست ، ص 182 ؛ ثقفی ، ابراهیم ، الغارات ، ج 1 ص 20 ؛ علامه مجلسی ، بجارالانوار ، ج 33 ص 338 ؛ ابن ابی الحدید ، شرح نهج البلاغه ، ج 19 ص 17

[19] . سوره اعراف آیه 54

[20] . طباطبائی ، محمدحسین ، المیزان ، ج 8 ص 151

[21]  . سوره بقره آیه 247

[22] . مصباح یزدی ، محمدتقی ، حقوق و سیاست در قرآن ، ص 190

[23] . طنطاوی ، سیدمحمد ، التفسیرالوسیط ، ج 3 ص 200 ؛ طباطبائی ، سیدمحمدحسین ، المیزان ، ج 4 ص 404 ؛ ابن عاشور ، محمد ، التحریر و التنویر ، ج 4 ص 175 ؛ طبرسی ، فضل بن محمد ، جوامع الجامع ، ج 4 ص 136

[24] . سوره نساء آیه 59

[25] . سوره مائده آیه 92

[26] . سوره نور آیه 54

[27] . سوره محمد آیه 33

[28] . سوره نساء آیه 14

[29] . سوره ص آیه 26

[30] . خَلِیفَةً فِی الْأَرْضِ أى استخلفناک على الملک فی الأرض، کمن یستخلفه بعض السلاطین على بعض البلاد و یملکه علیها (خلیفه در زمین یعنی: ما تورا به عنوان خلیفه در فرمانروایی قرار داده ایم همچنان که بعضی از پادشاهان را در برخی از شهرها قرار داده ایم )؛ زمخشری ، محمود ، الکشاف ج 4 ص 89

[31]. فخررازی ، محمد ، مفاتیح الغیب ، ج 26 ص 386 ؛ طنطاوی ، سیدمحمد، تفسیر الوسیط ، ج 12 ص 148- 149

[32]. سوره مائده آیه 49

[33]. سوره نساء آیه 42

[34]. سوره آل عمران آیه 32

[35]. سوره فتح آیه 10

[36]. طباطبائی ، سیدمحمدحسین ، المیزان ج 18 ص 274

[37]. درویشی ، محی الدین ، اعراب القرآن ، ج 9 ص 236

[38]. طبرسی ، اعلام الوری ، ج 1 ص 203 ؛ ابن کثیر ، البدایه و النهایه ، ج 3 ص 242 ، طبری ، محمد ، تاریخ الامم و الملوک ، ج 3 ص 153 ؛ بیهقی ، ابوبکر ، دلائل النبوه ، ج 3 ص 397

[39]. مصباح یزدی ، محمدتقی ، حقوق و سیاست ، ص 298- 303 ؛ ابن خلدون ، مقدمه ، ج 1 ص 400

[40]علامه مجلسی ، بحارالانوار ، ج 38 ص 219 ؛ قزوینی ، خلیل ، الشافی فی شرح الکافی ، ج 2 ص 403؛ مصباح یزدی ، محمدتقی ، همان ،301

نظرات (۴)

سلام
خیلی عالی! به امید موفقیت روز افزون!
استفاده کردیم آقا
احسنتم. امید که کماکان از مطالب شما بهره ببریم. موفق باشید.
استفاده کردیم..متشکرم.باآرزوی موفقیت بیشتر و بیشتر..

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
تجدید کد امنیتی