انقلاب سال 57 چه ضرورتی داشت
اگر انقلاب نمی کردند بهتر نبود؟
از چند جهت می توان به این پرسش نگریست: اول اینکه آیا اصل انقلاب و قیام (بر علیه حکومت جور و ظالم) حرام است و یا اینکه واجب است؟ دوم اینکه گروه هایی که مخالف انقلاب اند چه می گویند؟ و سوم هم اینکه رویه حکومت شاه چه بود که می گویند اگر انقلاب رخ نمی داد ضربه ای بزرگ به پیکره اسلام و ایران وارد می کرد
نخست به بررسی مسئله اول می پردازیم:
آیا اصل انقلاب و قیام (بر علیه حکومت جور و ظالم) حرام است و یا اینکه واجب است؟
در جواب این پرسش ابتدا مرادمان از حاکم ظالم را بیان می کنیم: شهید ثانی در کتاب قواعد خود حکومت های موجود را به دو قسم تقسیم می نماید:
- حکومت مطلوب: که مبتنی بر وحی می باشد؛ همان حکومت نبی و در مرتبه بعد معصومین و مأذونین از طرف معصوم
- حکومت نامطلوب: که مبتنی بر وحی نیست و مأذون از جانب معصوم نیز نمی باشد.
ایشان در ادامه می فرمایند باید حتی المقدور در مقابل حکومت دوم ایستاد و به آن تن نداد و تا امکان دارد واجب است برای برپایی حکومت دسته اول تلاش و کوشش نمود تا به سرانجام برسد.
پس با چند شرط می توان بر علیه حکومت جور ایستاد:
1- ثبوت ظلم حاکم
2- تلاشی حاکم در جهت فساد و تباهی جامعه و دین
3- نقض حقوق مردم توسط حاکم
4- عدم تاثیر امر بمعروف و نهی از منکر
در صورت وجود این شرایط مسلمانان موظف به خروج از سیطره وی خواهند شد آیات و روایات زیادی بر این مطلب دلالت دارند برای نمونه مواردی را می آوریم:
- آیه 113 سوره مبارکه هود: وَلاَ تَرْکَنُواْ إِلَى الَّذِینَ ظَلَمُواْ فَتَمَسَّکُمُ النَّارُ وَمَا لَکُم مِّن دُونِ اللّهِ مِنْ أَوْلِیَاء ثُمَّ لاَ تُنصَرُونَ: به ستمگر تکیه نکنید.
- امام صادق علیه السلام: فانکروا بقلوبکم و الفظوا بالسنتکم و صکوا بها جباههم و لاتخافوا فی الله لومة لائم، بدیها را بدلهایتان انکار کنید و بزبانهایتان اظهار کنید و بر پیشانیهای بدکاران زنید و در راه خدا از سرزنش سرزنش کنندهگان نهراسید.
پس به راحتی می توان فهمید اصل قیام بر علیه ظلم و حاکم ظالم غیر ماذون و حرام نبوده بلکه اسلام پا را فراتر می گذارد که اگر امکان دارد و یا اصل دین در خطر باشد این کار واجب می شود.
حال به بررسی مسئله دوم می پردازیم:
گروه هایی که مخالف انقلاب اند چه می گویند؟ در این بحث علی الخصوص به بررسی انجمن حجتیه می پردازیم که قیام را حرام می دانند و به جایش تقیه را لازم می دانند. اصول کلی این انجمن را در زیر می آوریم و نقدی مختصر بر آن می آوریم:
1- عدم مداخله در امور سیاسی: که این عقیده را خود امام ره باطل کردند و تقیه را در مقابل رژیم پهلوی حرام اعلام کردند، زیرا اساسا ماهیت دین اسلام ماهیتی سیاسی است و از سیاست جدا نمی باشد.
2- بزرگ نمایی بهائیت و اینکه تکلیف مبارزه با بهائیت است: درست است که اساس برپایی این انجمن برای این بود که جلوی نفوذ بهائیت گرفته شود ولی بعدها بازیچه دست سیاست شد و ابزاری شد برای شاه در مقابل انقلابیون، ولی باید دقت داشت که کسی که بهائیت را آورد و نفوذ آنرا در کشور زیاد کرد خود شاه بود بنابر این اگر شاه می رفت همگی بهائیت هم از بین می رفت.
3- احادیثی از قبیل رایة: بعدا دلیل آقای تبریزی* را به تفصیل می آوریم ولی اختصارا مراد پرچمی است که به نام امام مهدی باشد و به نام مهدویت و با این ادعا باشد نه هر پرچمی که برای برطرف کردن ظلم و جور باشد.
4- جهاد در دوران غیبت معنی ندارد: قیام ها در زمان شاه صرفا جهت دفاع از اسلام بوده است و لا غیر
5- رهبر قیام باید معصوم باشد: وجو نایبان در زمان خود معصومین هم بوده است و وکالت را به امنا و فقها سپرده اند و این در دوران غیبت هم همینطور است، پس اینها مأذون از امام اند و این در حکم خود امام است
6- جدایی دین از سیاست: امام خمینی، دیانت ما عین سیاست است و دین بدون سیاست معنی پیدا نمی کند.
*جواب مرحوم تبریزی به این روایت انجمن حجتیه:
دو مقام داریم:
- اگر شخص متصدی حکومت، صلاحیت دارد: و حاکم فقیه و عادل است: پس تضعیف وی جایز نیست زیرا تضعیف مسلمین است
- اگر شخص متصدی حکومت صلاحیت ندارد: پس بر مسلمین است قدرت را از او بگیرند و بر شخص لایق بدهند
در روایات مانعه نیز مرادشان یکی از این دو گروه اند:
- مردم با افرادی که به دروغ از خاندان اهل بیت دعوت به خلافت بر خود کنند بیعت نکنند
- افرادی که اصلا دعوت به معصومین نکنند بلکه به خود دعوت کنند
(ارشاد الطالب ج 3، ص 37)
حال به مسئله سوم می پردازیم:
رویه حکومت شاه چه بود که می گویند اگر انقلاب رخ نمی داد ضربه ای بزرگ به پیکره اسلام و ایران وارد می کرد؟ که اگر فعالیت وی اصل دین را هدف گرفته بود می دانیم که تقیه دیگر معنا ندارد. ما به همه ابعاد حکومت وی کاری نداریم بلکه آن دسته را بررسی می کنیم که به دین و حوزه آن مربوط است یعنی به بررسی فسادهای آن می پردازیم و فعالیت های فرهنگی دوره وی که ما را ملزم به انجام انقلاب اسلامی می کرد.
فساد زمان شاه:
سیاسی: به طور کلی وابسته به بیگانگان بودند و بسیاری در راس حکومت، فراماسون بودند
اخلاقی: تا حدی ای نفساد بود که روزنامه نگار فرانسوی علت اعتراضات مردم را همین می دانستند، از تمایلات شاه به زنهای بلوند و عیاش بودن وی و حتی همجنس بازی وی تا حدی که کتابی به نام ارنست شوهر شاه نوشته شده بود
فساد مالی: که هر دو حوزه چاول خارجی خارجی بود و هم غارت داخلی
ولی حوزه اصلی بحث ما که به بررسی نیاز دارد حوزه فرهنگی است، یعنی فعالیت های فرهنگی زمان شاه به سمتی پیش می رفت که اگر ادامه پیدا می کرد دیگر از دین چیزی نمی ماند زیرا اصول فرهنگی زیر بنا و عامل پیشرفت حقیقی هر جامعه است.
به این جدول دقت نمایید:
- |
نظام پهلوی |
جمهوری اسلامی |
هدف |
اسلام زدایی |
اسلام گرایی |
برنامه |
باستان گرایی غرب گرایی فرقه گرایی |
استقلال فرهنگی تبادل فرهنگی توسعه فرهنگی |
عملکرد |
ترویج ابتذال هویت زدایی |
ترویج ارزشهای اسلامی هویت بخشی |
هدف: ایرانیان باستان مطابق میل خود اسلام را پذیرفتند که نشان دهنده درایت آنها بود. استعمار گران مهمترین مانع را اسلام و فرهنگ آن می دیدند، پس در پی نابودی و یا تحریف آن بر آمدند برای همین محمد رضا پهلوی در پنجاهمین سالگرد سلسله خود گفت: ما به چیزی جز ایران عشق نمی ورزیم و کاری به اسلام نداریم.
برنامه فرهنگی برای اسلام زدایی:
1- باستان گرایی: وقتی مردم با رهبری علما جلوی استبداد ایستادند، شاه و استعمار گران تمسک به باستان گرایی و ناسیونالیسم افراطی نمودند و تفکر ایران منهای اسلام راه انداختند و گفتند اسلام فرهنگ ایران نیست بلکه فرهنگ اعراب است.
2- غرب گرایی: از دوران قاجاریه شروع شد و در زمان پهلوی به اوج خود رسید، آنها آمریکا را ملتی قوی و دموکراتیک و پویا معرفی می کردند.
تقی زاده: برای پیشرفت باید از سر تا پا فرنگی شد" اینان برای مقابله با فرهنگ اسلام، فضولات فرهنگ آمریکایی را وارد کشور نمودند.
3- فرقه گرایی: کوشیدند با تشکیل فرقه های مذهبی منحرف مردم را از اسلام ناب محمدی دور نمایند و با تبلیغ اسلام و برپایی مراسمات مذهبی مخالف بودند، در این میان از افرادی همچون کسروی بهره گرفتند و علاوه بر این دست به حمایت همه جانبه از فرقه های ضاله بابی گری و بهائی گری زدند.
حال گزیده ای از عملکردهای فرهنگی و ضد دینی شاه را اشاره می کنیم:
فرهنگ مکتوب: چاپ نشریاتی با مطالب مستهجن (زن روز، تهران مصور و ...) و در عرصه کتاب سانسور شدید کتب اسلامی، و چاپ رمانها و اشعار با تصاویر مبتذل.
فرهنگ الکترونیکی: رادیو و تلویزیون بهترین و سیله انتقال فرهنگ است، و وضع آنها به حدی بد بود و به حدی مستهجن بود که بسیاری از خانواده ها تلویزیون نمی خریدند.
هنر: در سینما فیلم های مبتذل و در تئاتر هم فقط یک نمونه مانند جشن هنر شیراز در ماه رمضان با مراسم آمیزش خود گواه بر فساد این عرصه است.
مدرسه و دانشگاه ها: در نهاد های تربیتی مهمترین نقش را مدرسه دارد و در زمان پهلوی اینها مرکزی شدند برای ابتذال و انحطاط فرهنگی با تغییر محتوای درس ها و القای بدبینی نسبت به دین و رواج شاه پرستی.
انحطاط اخلاقی و اجتماعی: رضا خان کشف حجاب را اجبار نمود ولی موفق نشد، ولی محمد رضا برای اینکار به شیوه دموکراتیک تمسک کرد و توسعه مراکز فساد و فحشا را در دستور کار قرار داد.
با این مطالب، اگر مقایسه ای کوتاه بین آن دوران و وضعیت فعلی داشته باشیم به این نتیجه میرسیم که باید برای حفظ ایران و اسلام انقلاب می کردیم: چند مورد مقایسه:
1- خاندان پهلوی خود بزرگترین مروج و مجسمه فساد و انحطاط و ابتذال بودند ولی امروزه مقام معظم رهبری مروج و نماد اخلاق و مبارزه با ابتذال می باشند.
2- این رژیم با رهنمایی غرب به دنبال ترویج ابتذال بود ولی انقلاب اسلامی با استقلال فرهنگی در حال ترویج ارزشها و هنجارهای اسلامی و ملی است.
3- در رژیم پهلوی برای حفظ ارزشها موانع زیادی بود ولی خود جمهوری اسلامی مشوق ارزشهاست.
4- در رژیم پهلوی حاکمیت ریشه همه مفاسد و انحرافات بود ولی امروز حاکمیت در تلاش برای مقابله با تهاجم فرهنگی است.
5- در رژیم پهلوی امکاناتی مثل ماهواره، موبایل و اینترنت نبود ولی امروزه این ابزارها توسط بیگانگان برای ترویج ابتذال بویژه برای نسل جوان مورد سوء استفاده قرار می گیرد و اگر فردی هم با غفلت از ارزشها تحت تاثیر اینها قرار گرفته بود نظام اسلامی مقصر نیست.
6- در رژیم پهلوی هر روز انحطاط ارزشها بیشتر میشد و اگر ادامه پیدا می کرد چیزی از ارزشهای اسلامی و اصیل باقی نمی ماند چرا که شیب نزولی در فرهنگ طی میشد ولی امروزه با احیای اسلام ناب محمدی و ترویج فرهنگ و ارزش اسلامی شیب نزولی به صعودی تبدیل شده و الگویی برای ملتهای مسلمان شده است.
حال می توانیم از مجموع مباحث به نتیجه گیری معقولی برسیم که اولا اصل انقلاب جایز است و بلکه در مواردی مثل انقلاب اسلامی واجب است و ادله ای که گروه هایی برای نفی این جنبش ها می آورند تام نمی باشد و با بررسی وضعیت زمان پهلوی می توان به این نتیجه مستقیم رسید که انقلاب اسلامی ضرورت داشت و اگر انجام نمی شد دیگر چیزی از اسلام در کشور باقی نمی ماند.